نیومده رفتم

چرخ گردونو روزگار غریب، دوستی، خنده ای عمیق


نمیدونم چه کسی براش مهمه یا هر چه هست حتی چه کسی منو میشناسه یا نه، اما خواستم اگر میرم بدون گفتن نباشه که خداحافظی کنم و شاید آینه........اوه. آرزوم اینه که همه با هم خوب باشیم و توی این چند روز خیلی چیزا دیدم که عکس آرزوی من بود، دختریو دیدم در تصاویر ضبط شده ای که به خاطر عشق کاری کرد که خوب نبودو اون مرد اما به خاطر حوسش کاری کرد که نباید و همه جا اتفاقای بدی افتاد که مقصر مردها بودن و دیگه از مرد بودن نگم، من که خجالت میکشم و حق میدم اگر جنس مخالفم منو به دید وحشت ببینه چون مرد هستم و مردها مرد نیستن، که انسان نیستن، فقط خیلیها

از خدا میخوام منو به آرزوهای خوبم برسونه که همانا تحقق خوبیها میان انسانها آرزوهای من هستن، دوست دارم یه روز بنشینم جایی که هزارها سال از گذشته و یا آینده مرد یا زنی پاک آنجا نشسته و خواهد نشست تا شاید بفهمم نور خدا از کجا میتابه تا آرامش بگیرم از اینکه خیلی خسته ام از دردهایی که فکر نمیکردم بدست بیارم


اگر انسانی، مراقب خواهرت باش، مراقب هر دختری که به کمک نیاز داره باش و فقط از تمایلات خودت چشم پوشی کن ، ثابت کن مرد هستی نه یک اُلاق....


خداحافظی پسری که میخواهد انسان بماند


دلتنگی، معین

نظرات 4 + ارسال نظر
آریافر پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ب.ظ


امروز صبح بعد از نوشتن این مطلب رفتم بیرون و برگشم و در راه دو تا دخترو دیدم که منتظر تاکسی ایستاده بودن که یه ماشین جلوشون زد پشت به اونها بودم و صدای یکیشونو شنیدم که خواست سوار نشن اما وقتی نگاه کردم دیدم دو نفر اوباش ( من میتونم تشخیص بدم) داخل ماشین بودن و یکیش داشت از اون لبخندای سرخوشانه شیطانی میزد و اونها سریع دور شدن و من میدونم عاقبت چیه و زنگ زدم 110 و اون اپراتور که لهجه روستایی داشت با بیحوصلگی گفت زود باش بگو شمارشو و من گفتم و اون بی آنکه بپرسه کجا و کی گفت پیگیری میشه............
وقتی یه ماشین جلوی دختری می ایسته بیشتر دیدم دخترا سوار میشن حتی اگر ببینن یه آدم ناحسابی هست چون احساس میکنن اگر سوار نشن کلاسشون میاد پایین و من 2 بار تونستم از این تذکرا بدم که خانم سوار این ماشین نشید، به خدا خستم شده دلم میخواد از ریشه بابای این مردای نفرینیو بسوزونم....یکی برام دعا کنه

سارا چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:31 ب.ظ http://aftabmahtab2008.blogsky.com/

سلام نه بابا منظورش شما نبودی.به نفر یه نظر داده بود که اشتباهی تایید کردم.بعد پاکش کردم


ممنونم خیلی توی فکرش بودم و ناراحت اگر نمیگفتید فکرم همش مشغول بود موفق باشید دوست خوب :)

روح خسته پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:40 ب.ظ



خداحافظی؟؟؟؟

یعنی چی؟؟؟

برا همینه که دیگه تحویل نمیگیری آره؟؟؟؟؟؟


سلام، بخدا روح خسته من شما رو نمیشناسم مگر اینکه حرف وسط اسمتونو بگید :))) کلا که نرفتم، میام انشاالله اما کمتر، حالا میشه اسمتونو بگید؟ انقدرم گریه خوب نیستا

فرزانه چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ب.ظ http://barbadrafte66.blogsky.com

میدونم نمیای
ولی بیا پیشم
خیلی خسته و تنهام

اومدم که، بعدشم اصلا خسته نباش خب.....اونا باید خسته باشن نه تو :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد